مدح و مرثیۀ حضرت ابوالفضل العباس علیهالسلام
به جان حـسـرتت را قـمر میبرد و داغ تــو را بـر جـگـر مـیبـرد هر آن کس به شوق تو شوریده شد کجـا جـان سـالـم، به در میبـرد؟ چه حُسنی به چشمت خـدا داده که دل از راه و از رهـگـذر مـیبـرد چنان خوب و خوشمحضری که حسین تو را با خودش، هر سفـر میبرد هـمیـشـه، کـنـار تـو ای مـهـربـان در آرام کـامـل، بـه ســر مـیبـرد بخـواهـد اگـر هـم، بـتـی بـشـکـند به دوش تـو، حـتـمـا تـبـر میبـرد به میدان بچرخ و بزن سر، که ارث هـمیـشـه پـسـر، از پــدر مـیبـرد چه شهـدی کـلام تو دارد، مگـر؟ چه انـدازه شـربت، شکـر میبـرد همان جای مُهـرِت به پـیـشانیات دل از فــاطـمـه، آن قـدر مـیبـرد که حـیدر سر سجـدههـایش، قرار زِ رُکن و ز هِجـر و حَجر میبرد سرش را غـلامت گرفته به دست بگـویی تو هر جا، " بـبر" میبرد حـسـودم به آن لـحـظـه که نـام تو به لبهای خود، محـتضر میبرد سقـایـت اگر، کار دسـتـان تـوست قـضا را، به حُـسـن قـدر مـیبـرد تو مجـمـوع الاضدادی و یکتـنه دمت، بار هر خـیر و شر میبرد ببخـشا به شاعـر، به این خستهای که شعـرش به پـایـان اگر میبـرد نفهـمـیده آنجای روضـه، که مـرد دو دسـتـش چرا، بر کـمر میبرد |